loading...
پايگاه مقاومت شهيد ناصر غضنفري
بسيجي بازدید : 4 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (0)
نقل شده است که روزی از روزگاران قدیم مردی نزدیک شیخ معروف رفت و گفت: ای شیخ آمده‌ام تااز اسرار حقّ چیزی با من نماییشیخ گفت: باز گرد تا فردا آن مرد بازگشت، شیخبفرمود تا آن روز موشی بگرفتند در حقّه کردند، سر حقّه محکم کردند دیگر روز آنمرد باز آمد و گفت: ای شیخ آن چه وعده کرده‌ی بگوی......................بقیه داستان رادر ادامه مطلب بخوانید
بسيجي بازدید : 1 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (0)
معلم سر کلاس فارسی اسم دانش آموز را صدا کرد. دانش آموز پای تخته رفت. معلم گفت:شعر بنی آدم را بخوان.
دانش آموز شروع کرد:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
به اینجا که رسید متوقف شد. معلم گفت: بقیه اش را بخوان!
دانش آموز گفت: یادم نمی آید.معلم گفت: یعنی چی؟ این شعر ساده را هم نتوانستی حفظ کنی؟!
دانش آموز گفت: آخه مشکل داشتم. مادرم مریض است و گوشه خانه افتاده، پدرم سخت کار می کند اما مخارج درمان با?ست، من باید کارهای خانه را انجام بدهم و هوای خواهر برادرهایم را هم داشته باشم، ببخشید.
معلم گفت: «ببخشید! همین؟! مشکل داری که داری، باید شعر رو حفظ می کردی. مشکلات تو به من مربوط نمیشه!»
در این لحظه دانش آموز گفت:
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
بسيجي بازدید : 1 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (0)


حکایت,حکایت بسیار,حکایت های خواندنی

شکارچی پرنده سگ جدیدی خریده بود، سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت. این سگ میتوانست روی آب راه برود. شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید. برای همین یکی از دوستانش را به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف دعوت کرد.
او و دوستش شکار را شروع کردند و چند مرغابی شکار کردند. بعد به سگش دستور داد که مرغابی های شکار شده را جمع کند. در تمام مدت چند ساعت شکار، سگ روی آب می دوید و مرغابی ها را جمع می کرد. صاحب سگ انتظار داشت دوستش درباره این سگ شگفت انگیز نظری بدهد یا اظهار تعجب کند، اما دوستش چیزی نگفت.
در راه برگشت، او از دوستش پرسید آیا متوجه چیز عجیبی در مورد سگش شده است؟
دوستش پاسخ داد: «آره، در واقع، متوجه چیز غیرمعمولی شدم. سگ تو نمی تواند شنا کند.»
شرح حکایت
بعضی از افراد همیشه به ابعاد و نکات منفی توجه دارند. روی وجوه منفی تیم های کاری متمرکز نشوید. با توجه به جنبه های مثبت و نقاط قوت، در کارکنان و تیم های کاری ایجاد انگیزه کنید.
بسيجي بازدید : 1 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (0)


حکایت برگه و لکه,حکایت,داستان و حکایت

از کوفی عنان (دبیر کل سابق سازمان ملل و برنده صلح نوبل) پرسیدند: بهترین خاطره ی شما از دوران تحصیل چه بود؟
او جواب داد: «روزی معلم علوم ما وارد کلاس شد و برگه ی سفید رنگی را به تخته سیاه چسباند. در وسط آن لکه‌ای با جوهر سیاه نمایان بود.»
معلم از شاگردان پرسید: «بچه ها در این برگه چه می بینید؟»
همه جواب دادند: «یک لکه سیاه آقا.»
معلم با چهره ای اندیشمندانه لحظاتی در مقابل تخته کلاس راه رفت و سپس با دست خود به اطراف لکه سیاه اشاره کرد و گفت: «بچه های عزیز چرا این همه سفیدی اطراف لکه سیاه را ندیدید؟»
کوفی عنان می گوید: «از آن روز تلاش کردم اول سفیدی (خوبی‌ها، نکات مثبت، روشنایی ها و…) را بنگرم.»
شرح حکایت
حضرت امیر: اندیشه نیک و مستقیم بهترین اندیشه بشر است.
ما چطور می نگریم؟
بسيجي بازدید : 1 جمعه 09 اسفند 1392 نظرات (0)
بسم الله الرحمن الرحیم

پیام زنان با حجاب


وقتی زن با حجاب با وقاو و متین گام بر میدارد و بدون ناز و عشوه سخن میگوید در حقیقت با عمل خود پیام میدهد که من گل خوشبویی هستم که تنها به خانواده ام تعلق دارم با چادر که چون خاری است از گل وجودم محافظت میکنم وچشم ناپاکان را کور و آنان را در اهداف شیطانیشان نا امید میگردانم با چادر و حجابم غیرت شوهرم پدر و برادرم را به نمایش میگذارم که پروانه وار به دور گلشان میچرخند و آن را از دید نا محرمان حفظ میکند پوشش من خبری از دل روشن و درونی پاک میدهد. میگوید: من اسیر نفس و مطیع شیطان و دچار کمبود های دیگر نیستم و از هر بند و اسارتی آزاد گشته ام و همچون مروارید در چادر صدف گونه ام جا گرفته ام





پیام زنان بی حجاب




زن بی حجاب با طرز پوشش و سخن و ناز عشوه های خود را ناخود آگاه میگوید من به ظاهر مسلمانم اما در عمل خیر و به خدا و قیامت چندان اعتقادی ندارم من با حرکات تحریک آمیز خود اظهار میکنم که شوهر پدر و برادرم نسبت به ناموس خود غیرت ندارند زیرا اگر غیرت داشتند اجازه نمیدادند اینگونه پا به محیط بیرون از خانه بگذارم و پیامشان این است که من گلی خوشبو هستم که با آرایش و ناز و کرشمه همه از بویم استشمام میکنند و من با صرف وقت برای آرایش و زیبا سازی خود میخواهم دل های مردان هرزه را متوجه خود سازم و کمبود هایی که در وجودم هست جبران کنم با این ناز و عشوه و حرکات شهوت انگیز مورد احترام قرار گیرم ولی افسوس در همان لحظه ای که مرد هرزه ای نگاهم میکند در خود احساس شخصیتی کاذب میکنم ولی بعد دچار اضطراب و سردرگمی میشوم و تمام آن کمبود ها و عقده ها در وجودم نه تنها کم نمیشود بلکه شدت میابد

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
اين وبلاگ جهت زنده نگه داشتن ياد سه شهيد محله چاه قائد ساخته شده است.شهيداني كه براي در امان بودن من وتو از جان ومال خانواده ي خود گذشتند.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظرتان درباره وبلاگ چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 15
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 529